Quantcast
Channel: من و آز و لوبیا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 53

Article 0

$
0
0
برادر كوچكتر اومده پيشمون. آنيتا خيلي با اين دائي اش رو در بايستي داره و خيلي خجالت مي كشه الا نمي دونم دليلش چيه شايد چون خيلي نمي بينتش! البته كلاً آنيتا از پسر هاي اين سني خجالت مي كشه!

ديروز يك كاري كرد كه مادر تنارديه ( خودم رو مي گم) دعواش كرد! برگشت ديد دائيش نشسته و داره نگاه مي كنه! يك ژستي گرفت و روش برگردون از من رو به دائيش با يك لبخند و حالت خواستي گفت: "دعوا نمي كنه!!! داره با من شوخي مي كنه!!!!" 


خيلي سعي مي كنم كه با بزرگتر درست صحبت كنه ولي نمي دونم همش در حال تذكر دادن به بزرگتراش!

به بابام ميگه: بابايي چرا كفشاتو تو جا كفشي نزاشتي ببين جلوي در خونه مثل مسجد شد!

دائيم بشقاب پسرش رو برداشت توش چيزي بخوره مي گه: كسي تو بشقاب آلوده چيزي مي خوره!

مامانم بهش مي گه آنيتا ميشه لطفاً رژم رو كه افتاده زمين بدي؟ ميگه: مگه ماماني خودت كمر نداري كه خم بشي!!

و جالب اينجاست كه من اصلاً از الفاظ استفاده نمي كنم !


Viewing all articles
Browse latest Browse all 53

Trending Articles