COMING SOON!
COMING SOON!
پ.ن ثنا جان براي دامن توت فرنگي پرسيده بودي ايميلت رو بزار برام توضيحاتش كمي طولاني است!
دوستاي گلم سلام مي خواستم بعد از كلي تاخير اين پست رو براي شب يلدا بزارم كه بلاگفا اصلاً باز نمي شد پس در نتيجه امروز با تاخير يلدا گذشتتون مبارك
اينم هندونه قرمز، شيرين و آبدار مامان و بابا ( لباس و گل سرش رو خودم درست كردم)
و البته لاك ناخن هاش
اين عكس هم مال شب قبل از يلداست.
سلام دوتاي گلم مدتها بود كه اينجا ننوشته بودم!!! دلم براي اينجا خيلي تنگ شده!!!
تو اين مدت بهترين اتفاقي كه افتاده آمدن مامانم اينا به مشهد اونم كجا؟ دقيقا رو بروي خونه ما خونه خريدن طوريكه من از پنجره اتاق خوابم مي تونم ببينمشون و چكشون كنم !!!!!!! و ديگه آنيتا خانوم رسما دختر ماماني اش شده! و بايد دعوتش كنيم تا بياد خونه! شب اول كه وسايلش رو جمع كرد كه بره اونجا بخوابه به مامانم گفتم اين تا حالا جايي نخوابيده شب بهانه ميگيره! مامانم گفت كليدتون رو مي برم اگه شب بلند شد بهانه گرفت ميارش! وقت خداحافظي به من ميگه مامان اگه دلت برام تنگ شد زنگ بزن بيام!!! منم تمام شب تا صبح با كوچكترين صدايي بيدار ميشدم كه الان مياد ولي نه تنها اون شب نيومد بلكه ديگه رسما شب ها اونجا مي خوابه! البته خوب اونقدر نزديكه كه من فكر مي كنم تو اتاق خودش خوابه! منم ديگه از اين به بعد مي تونم براي بعد از ظهر هام با خيال راحت برنامه ريزي كنم!! و اينكه نمي دونين چه حس خوبيه وقتي از سر كار خسته و گرسنه بري خونه همه چي آماده و سفره چيده !! و از همه مهمتر بچه ات كه مجبور بود تا 2 تو مهد بمونه و بياد محل كارت از اونجا با هم بريم خونه ساعت 12 رفته خونه، نهار خورده و خوابيده!! البته اينم بگم من 11 سال تنهايي كشيدم و عملا 4 سال تنهاي تنها بودم و آقاي همسر هم فقط آخر هفته ها ميومد! حتي دوران بارداريم ديگه ماه هاي آخر شب برام پرستار گرفته بودن كه شب تنها نباشم و يك هفته بعد از زايمان كه هنوز بخيه هامو نكشيده بودن با يك نوزاد و بدن تجربه تنها شدم! حتي روزي كه مي خواستم بخيه هامو بكشن مونده بودم آينتا رو كجا بزرام برم! خيلي خونسرد گذاشتمش توي صندلي ماشينش و خودم پشت ماشين نشستم با هم رفتيم مطب دكتر بخيه هامو كشيدم و سر راه هم خريد كردم اومدم خونه! البته بگم شب از تنهايي و بي كسي خودم گريه كردم! در نتيجه الان حضور مامان و بابام كه هميشه برام رويا بود خيلي برام آرام بخش و شيرين است!
از آنيتا خانوم بگم كه ديگه خانوم شده! كلي حرفهاي قلمبه و سلمبه ميزنه و يك جورايي هوو من شده!
يك روز آمده به من ميگه مامان ميشه بهم يك لاك pink بدي؟ گفتم بروه خودت هر كدومشص رو مي خواي بردار! اين داستان ادامه داشت تا شب كه كل جعبه لاك ها منتقل شد به اتاقش! آخر شب اومده من بوسيده ميگه مامان جون خيلي خوب شد دست از خساست برداشتي!!!! بهش مي گم من خسيس بودم؟!!!!! ميگه نه الان ديگه نيستي ولي قبلا يكم خسيس بودي!!!!!
تازه گي ها به اين باور رسيدم كه آنيتا لوزه سوم داره! شب ها تو خواب خيلي بد نفس مي كشه و كلاً تمام علائم رو داره تو اين هفته مي برمش دكتر!
امروز 9 ارديبهشت 1393 دختر كوچولو مامان 5 ساله شد!!!!!!!!!!!!!!!!!
و 8 ارديبهشت 1393 ساعت 6 بعد از ظهر وقتي همه كارام رو براي تولد فردا كرده بودم و حتي غذا ها رو هم تقريبا آماده كردم و بادكنك ها رو باد كرده بودم فهميدم كه دختر مامان آبله مرغان گرفته!!!!
در نتيجه تولد امروز كنسل شد!!!!
هر چند كه خيلي ناراحتم ولي امروز بهتتتتتتتتتتتتتتتتترين بهترين روز زندگيم هست! روزي كه خدا يك فرشته كوچولو سالم بهم داد!
خددددددددددددددداي مهربونم ممنون بابت بهترين هديه اي كه بهم دادي!
دختر مامان، عزيزترينم، زندگيم با بودنت بوي بهشت مي دهد!!! تو بزرگترين آيه پروردگاري براي من!!
تولدت مبارك!
پ.ن:عاطي عزيزم پرسيده بودي از كجا فهميدم آبله مرغان !!
شب قبلش سرش خيلي داغ بود ولي دست وپاهاش سرد ولي درجه مي گذاشتم تب نداشت! خيلي بي حال بود! دور چشماش يك حلقه قرمز افتاده بود! فردا عصر كه بردمش حمام ديدم روي شكمش يك جوش قرمز! اومديم بيرون داشتم لباس تنش مي كردم ديدم يكي هم پهلوش زده! اينجا بود كه فهميدم به احتمال قوي آبله مرغان هست! ساعت 7 بردمش دكتر ، دكتر گفت با اين 2 تا دونه نميشه گفت آبله مرغان چون دونه هاي ابله اولش مثل نيش حشرات شايد چيزي گزيده جاي ديگه اش هم هست پشتش رو نگاه كرد ديد يكي هم پشتش زده. گفت اگه ابله باشه تا شب زياد ميشه در فاصله 30 دقيقه اي مطب دكتر تا خونه اين دونه هاي به 10 تا رسيد! و تا شب تمام بدنش رو گرفت ولي الان كه 2 روز مي گذره تب نكرده و ديگه سرش ه داغ نيست!
زنگ زدم به مامان هاي دوستاي مهدش كه بگم تولد كنسل يكي شون گفت دختر منم 2 هفته پيش گرفته! و تمام مهد اين مدت گرفتن!
عزيزم ما مشهد زندگي مي كنيم، آنيتا مهد رسالت 2 ميره توي گلريز سجاد، الان 2 سال اونجا ميره خيلي راضي هستم من خيلي مهد هاي شهر رو رفتم ديدم تميزي خيلي برام مهم بود وقي ميرفتم بازديد ازشون خواهش مي كردم دستشويي ها و آشپزخانه اشون رو ببينم! معمولا اواخر روز هم مي رفتم كه ببينم در چه وضعيه! اينجا خيلي تميز بود و مديريتشم خيلي خوبه!
تولد 5 سالگي آنيتا با تم بالرين
سلام دوست جوناي گلم
بلاخره بعد از طي كردن آبله مرغان 25 ارديبهشت تولد آنيتا رو گرفتم
هرچند كه همانطور كه تو عكس ها مي بينين بچه ام حسابي لاغر و
ضعيف شده بود البته قبلش هم خيلي تپل نبود!
اينم تولد 5 سالگي دختر مامان به روايت تصوير
اين جا شمعي ها رو هم درست كردم كه به مهمون ها يادگاري بديم
لباسش دو تيكه بود شب دامن روي شو در آورد
خيلي دنبال كفش باله قشنگ گشتم ولي چيزي پيدا نكردم در نتيجه خودم دست بكار شدم يك كفش ساده گرفتم و اين و درست كردم!
پاپ كيك مامان پز
بيسكويت كره اي مامان پز
اين دامن هاي باله ها مامان الهه دوخته تا آنيتا به دوست هاش كادو بده
اين پايون ها رو هم دوختم براي پسرها
ميز آبميوه ،چاي و مخلفات
ميز شام
حليم بادمجان- فلافل- پيراشكي رولتي- سالاد الويه- كيك مرغ- ماكاروني
رينگ هاي دستمال رو هم خودم ساختيدم!
چند تا چيز ديگه هم درست كرده بودم كه باز بعدا اگه شد عكس ميزارم مثل چنگال براي خوردن كيك ! چون ايده جالبي هست براي تولد بچه ها
سلنا عزيز تنها راه جواب به سوالات گذاشتن اين پست بود
در اول بگم من مشهد زندگي مي كنم
- ظرف آبميوه رو از فروشگاه حامي گرفتم
- كيك هم از قنادي تارت توي بلوار ابوذر احمد آباد گرفته بودم اما فقط يك كيك 2 طبقه ساده ساده بود بقيه تزئيناتش رو خودمون انجام داديم
- طرح پيراهن مردانه رو خودم با فتو شاپ درست كردم و روي مقوا پرينت گرفتم و روش دكمه چسبوندم 2 طرف يقه اش رو هم يك چاك 2 سانتي دادم تا بتونم بند پاپيون هايي رو كه دوختم از توش رد كنم!
بازم اگه سوال ديگه اي داري من در خدمتم
دوستاي گل ساكن مشهد اگه فردي رو سراغ دارين كه كارهاي هنري و
دستي تميزي انجام بده و وارد به كارهاي هنري باشه لطفا معرفي كنيد به
صورت نيمه وقت نياز دارم!
COMING SOON!