صداش مياد كه با بغض داره به باباش ميگه:
- مگه من غريبه ام كه مامان خانوم مثل غريبه ها با من رفتار مي كنه؟! تقصير من بيچاره است كه براي روز مادر براش لاك خريدم!!!اصلاً تقصير منه كه براش تولد گرفتم!!!!
جريان خريد لاك براي روز مادر از اين قرار است كه من و آنيتا رفته بوديم دبنهامز براي مامانم كادو روز مادر بخريم، آنيتا هم اصرار پشت اصرار كه مامان تو رو جون خدا يك چيزي انتخاب كن من برات كادو روز مادر بخرم! الهي بگردمش كلي آفر هم بهم ميداد!!! ببين اين چقدر قشنگه... اينم خيلي خوش رنگ ها.... بيا برات ساعت بخرم.... مامان كيفش خيلي شيكه.... قيمت ها اونقدر نجومي بود و از اونجاييكه من بيچاره بايد پول كادو روز مادر رو در اين صورت خودم ميدادم و واقعاً هم چيزي لازم نداشتم گداييم شد چيزي بر دارم براي خودم!چند بار گفتم دخترم من چيزي لازم ندارم دستت درد نكنه تو خودت براي من بهترين كادويي! ولي آنيتا جان ول كن نبود جوري التماس مي كرد كه دلم داشت مي رفت!!! گفتم مامان برو به سليقه خودت برام يك لاك بخر! ( ديدم باز لاك از همه به صرفه تره!) رفت يك لاك برداشت كه الحق هم خيلي خوش رنگ بود و كارتم رو هم بهش دادم گفتم تو برو توي صف تا حساب كني و خودم هم كنار وايستادم و ديدم با چه ژستي رفت جلو و كارت رو داد!!! اومديم تو ماشين بوسش كردم گفتم مرسي مامان جون كه برام لاك خريدي من خيلي لاك لازم داشتم. ميگه: شيطون تو كه گفتي هيچي لازم نداري!!! البتهاونشبلاك رو بهم نداد. برد مهد با مربي اش كادو كرد و با يك كاردستي و يك نقاشي كه خودش رو كشيده بود كه داره بهم كادو مي ده و روش هم مربي اش نوشته بود "مامان جونم روزت مبارك! خيلي دوست دارم! تازه برات لاك هم خريدم"!!!!!! شايان ذكر است از اون روز من ديگه نمي تونم از هيچ لاك ديگه اي استفاده كنم!!! چون سريع به خاون بر مي خوره كه مگه لاكي رو كه من گرفتم دوست نداري!